....
فرهنگ لغت قاطر
ارسال شده در جمعه 13 / 11 / 1389برچسب:فرهنگ لغت قاطر,فرهنگ لغت, لغت,قاطر, - 14

 خواستگاري
  خواستگاري ازخواستن گاري بر انسان حاصل شود و آن هنگامي باشد که انسان از فرط بي گاري،خود را آماده بستن به گاري ببيند و دست به چنين عملي زند. البته لغت بيگاري در فرهنگ هاي متعدد به معناي انجام کار بدون مزد آمده است وليکن قاطر بر اين عقيده باشد که بيگار، همان Big R به معناي ® بزرگ باشد.
سيگاري نيز به فردي گويند که سي (براي) بستن گاري به خود آمادگي داشته باشد و عجب آنکه سيگاري نبودن، شرط اول رفتن به خواستگاري تلقي مي گردد.
علي اي حال (alaa ayo halen)، به معني ظريف لغت روزگار نيز توجهي مبذول داريد که احتمالا به روز مهربرون گفته شده است. در همين مضمون آورده شده است که «دست بده در دست يار: غم رو فراموش بکن؛ ميگذره اين روز گار»
در مورد لغات ماندگار، نگار، زنگار، پرگار، افگار، ... در اين مکان مجال تايپ نباشد و خود حديث مجمل بخوانيد از اين معما.
لغت رستگاري به معني رستن و فرار کردن ازگاري باشد و هنگامي بر انسان حادث شود که به پايان کار رسيده باشد! شاعر گويد : خداوندا چنان کن که پايان کار ---- تو خشنود باشي و ما رستگار

 
خـــــــر
 خر در لغت به معناي درشت و بزرگ باشد چنانکه خر مهره بعناي مهره درشت و بزرگ و خرمگس به معناي مگس بزرگ آمده است.

- خرخاکي
قاطر نويسد لغت خرخاکي به معناي خاکي و افتاده بزرگ باشد و در مسلک صوفيان هرگاه کسي به منزلت خاکي بودن و افتاده بودن دست يابد، وي را خرخاکي لقب دهند.

- خرمن
 همقاط عزيزي (مير بهادر) ميگفت در مناقبخرمننيز در لغتنامه قاطر سخني به ميان آر. البته قاطر به وي وعده سرخرمن داد، ولهذا شاعر گفته:
دل و دين و عقل و هوشم همه را به آب دادي .......... ساقي ز کدام باده به من ِخرآب دادي
 که در اين بيت شاعر به دليل مستي، دچار قاط زدگي شده و کلمه خرمن را اشتباها به صورت منِ خربه کاربرده و با تلفيق آن با کلمه آب واژه خراب را ايجاد کرده تا قافيه خراب نگردد. البته شاعري ديگر در راستاي انحناي بيت مذکور بيتي سراييده که:
خر خودتي ماشالله ..... چش نخوري ايشالله
و شاعر ديگري در همين مفهوم گفته:
بـــر در ميـــکـده ديــدم مســتي ..... گفتم زچه با ساغر و مي پيوستي
گفتا که زعقل وارهم، خر بشوم ..... گفتم بخدا غصه نخور، خر هسـتي

- خرچنگ
 در معني خرچنگ گفته شده که چنگ نوعي آلت موسيقي باشد وخرچنگ نوع بزگتر آن؛ به مثابه ويولون سل که نوع بزرگتر (خرتر) ويولون است و در پارسي بدان ويولون خر گويند.

- خردل
 خردل گياهي باشد که در طب قديم جهت پاشويه استعمال مي شده و در طباخي از آن به عنوان محرک غذايي استفاده ميکردند و امروزه نيز در آشپزي نوين به عنوان چاشني در سس به کار مي رود. در لغتنامه قاطر خردل به معناي کسي است که دل بزرگي دارد و معادل دريادل مي باشد.

- خرک
آنچه که قاطر از معناي آن عاجز مانده است واژه خرک باشد؛ چرا که اين کلمه مصغرخرمي باشد و با توجه به اينکه خربه معناي بزرگ است، قاعدتا خرک بايد به معناي بزرگِ کوچک باشد که با مکتب قاط زدگي نوين همخواني ندارد.

- خر زدن و خرخواني
واژه خر زدن به معناي خرخواني در دروس (به خصوص دبيرستاني) آمده است.البته خرخواني به معناي زياد و بزرگ خواني باشد نه به معناي سخيفِ مثلِ خر خواندن. البته بعضي ها به جاي درس خواندن به فکر کاري ريشه اي تر به نام تقلب مي افتند که از نظر cost & benefit به صرفه تر باشد. در همين مضمون شاعري متقلب گفته است:
تقلب توانگر کند مرد را ........ تو خر کن دبير خردمند را

- اصطلاحات خرکي
اصطلاحات ديگري که در مجال لغتنامه قاطر نمي گنجد و معاني اظهر من الشمس دارند عبارتند از:
خر در چمن خواندن -- خر خود را راندن -- مثل خر در گل ماندن -- خر حمالي کردن -- خر شدن -- خرمگس معرکه شدن -- مثل خر عرعر کردن (ان انکرالصوات لصوت الحمير) -- خر داده و زر داده و سر هم داده (حکايت راه اندازي اينجا) -- خر همان خر است پالانش عوض شده (در مورد تارنگاشتهايي کاربرد دارد که cop زده شده باشد) -- و قص عليهذا ...

- نسبت خر با اسب
از نظر علم جانور شناسي در فرهنگ قطور [لغتنامه اي باشد قاطرتر از اين لغتنامه] گفته شده که از ازدواج اسب و خر، موجودي حاصل شود که آنرا قاطر نامند ولي اين لغتنامه بر اين گمان است که موجود حاصل شده همان اسب است که خيلي خر شده و قاط زده است و به جهت قاط زدگي وي را قاطر (قاطer) -که به همان معناي قاط زننده باشد- ناميده اند.

- نکته آخر
نکته آخر اينکه قاطر اميدوار است که قرائت کنندگان اين متن ثقيل خر کيف نشده باشند، چراکه خر ما از کرگي دم نداشت! عجب خر تو خري شد ...


نويسنده مروارید